- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بی عصا آمد عصایش را زمین انداخـتند پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند حل مشکلهای هر پیری جوانش میشود آه این مشکـل گشایش را زمین انداخـتـند بار دیگر بین کوچه پهلوی زهرا شکست بار دیگر مجـتـبـایـش را زمین انداخـتـند دست بر روی محاسن داشت مشغول دعا احـتـرام ربّــنـایـش را زمیـن انـداخـتـنـد این علی اکبر دگر صدها علی اصغر است تـکّـۀ آیـیـنـههـایـش را زمیـن انـداخـتـنـد بود آویـزان مرکـب نـای افـتـادن نداشت با کـمـر افتاد و پـایـش را زمین انداختند نـوبـت کـار جـوانـان بـنـی هـاشـم شـد و پیش بـابـایش عـبـایـش را زمین انداختند چند عضو پیکرش را از زمین برداشتند چند قـسمت از تـنـش را چند جا انداختند
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
سخت است ببیند پدری کُـشته پسر را اینگونه کند خـم پـسری پشت پـدر را سخت است که بییـار بماند دم پیـری آن ریش سفیدی که ز کف داده ثمر را بر نیزه غربت زده تکیه، پسرش رفت این مرد حسین است که انداخت سپر را دنبال علی رفت محاسن به کـفش بود حس کرد به برگ گل خود سوز خطر را گم کرد رکاب این پدر پـیر و جوانش با رفـتـن خود برد ز او نور بصر را ای کاش بگـوید سخـنی با پدر خویش شاید که بگـیرد کمی از سوز جگر را وای از دل ارباب که جان داد همین دید سر نیزه بیرون زده از پشت کـمر را پهلـوی شکـسته شـدهاش کرد تـداعـی یـاد لـگـد و مـادر و سنـگـیـنـی در را ای وای پدر مُرد کـنار پسرش، کـاش شخـصی برساند به ابالـفضل خـبر را در هـلـهـلـۀ چـشم سفـیـدان نظر تنگ سخت است ببیند پدری کـشته پسر را
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
چقدر پشت سرت نغـمـۀ یا رب کردم روزها را به تماشای قـدت شب کردم به قد و قـامت و قد قـامت زیبات قسم عـدّهای را بـه اذان تـو مـقـرّب کـردم هر زمانی که سوار آمدی از راه علی من تماشای نبی بر روی مرکب کردم از لبت آتش هـجـران به زبـانـم افـتـاد دورتر میشدی آنقدر که من تب کردم حرم از طرز وداع تو اسارت فهـمـید گریهها بود که بر غربت زینب کردم هرچه کردم دگـر انگـار پیمـبر نشدی در عـبا جسم تو را هر چه مرتب کردم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
ای اکـبـرم که ثـانی روی پـیــمــبـری آیـیــنـۀ مـحـمـد و بـازوی حــیــدری! ای بهـتـرین مـحـدثِ شبـهـای حـادثـه !لب باز کن که شمس و قمر هست مشتری! لیلا، تب تو را به جگـر داشت یوسفـم داغ است در هـوای تو بـازار دلـبری قربان لحن پرسشیات ای عصای دست! "این راه؛ بر حق است..." خودت مطمئن تری! ای اولین شـهـیـد بنی هـاشـم! الـسـّلام ای شهد تـازهای که رسیـده و نـوبری چندیست رازهای مگو در زبانم است گاهـی بـهـانـۀ بـغـلت ورد جـانم است لب باز کن...زبان به زبان گوش کن مرا سیـراب از مـعـارف آغـوش کـن مرا باور کن از تو تشنه ترم جان من!علی! خـاتـم بنـوش...آه! سلیمانِ من! عـلی! آرامـتـر بـرو...کـه به دنـیـای بعـد تو " اُفٍّ لـکِ " بگـویم از ایـنجـای بعد تو یا ایـهـا الـعـزیـزِ دلِ مـضـطـرِ حسین یا ایـهـاالـمـزمّـلِ خـون پـیـکـرِ حـسین از بـیـن تیـغ هـلـهـلـهها رهـسپـار شو ای جـان زخـم خوردۀ خاکستر حسین هرجا نگـاه میکـنم از تو نشانه ایست هـستی و نـیـستی! نفـسِ آخـرِ حسیـن! یک لحظه چشم باز کن ای رودِ جاریام ای چـشمۀ جـگـر...علیِ اکـبـرِ حسین لختی بخـنـد و لختۀ لب را جـواب کن با بوسهای محاسن من را خضاب کن تـسبـیـحِ دانـه دانـۀ من! جـانِ بر لـبـم! ای رازِ سر به مهرِ نفـسهای زیـنـبم! عون و محمد ش تویی و عشق بیحدش اصلا عجـیب نیست اگر بشکـند قدش آییـنه کـاری است سـراپـای قـتـلـگـاه! دستِ عبا به دست بنی هاشم است...آه
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خَلق و خُلق نبوی سیرت پیـغـمبر داشت اربـاً اربـا بـدنی در وسط محـشر داشت قـرة العـیـن حرم بود و حـرم دیـد عـلـی به تن پارۀ خود صفحهای از خنجر داشت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر
سوی میدان رفتنت اصرار میخواهد مگر؟ شوق چشمت از پدر انکار میخواهد مگر؟ دورۀ تحصیـلیت در مکـتـب عـباس بود با وجودت لشگرم سردار میخواهد مگر؟ اکـبـرم پـشت و پـنـاه تو دعـای عـمـهات اکــبـرم نـام قـشـنـگ تـو نـوای عـمـهات در کشاکشهای جنگیدن صدایت قـطع شد سـنگ آمـد نـالـۀ یـا ربـنـایـت قـطـع شـد جـرم تـو حُـب یـدالله اسـت مـثـل مـادرم سیـنـه و بـازوی تو بشکـست مثل مادرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بین هـمـهـمـه به لشگـر کـفّـار آمده بر جـنگ کـوفه احـمد مخـتـار آمده انگار این جـمالِ جمیل پیـمبر است یا حـیـدر است اینکه به پیکـار آمده تا نام خویش را به رجز گفت با سپاه در جبهه پیک خوش خبر انگار آمده نامش علی است، پس به قتالش همه به پیش غـافـل از اینکه حـیـدر کـرّار آمـده دوری زد و به لشگر کفار حمله بُرد چه نعـش ها که روی هم انبار آمده دیدند که حریف قـتـالـش نمیشـوند گـفـتـنـد وقـت حـیـلـۀ پـیـکـار آمـده در این قتال حیلۀ کوفی محاصره است بـد فــتـنـهای ز دشـمـن قــدّار آمـده یوسف کُشان دوباره چرا چاه میکَنَند انـگـار جـنـس تـازه به بـازار آمـده دیگر نشد شجاعت خود را نشان دهد از بس در این مـقـاتـله کـفـتـار آمده آمـیـخـتـه زره به تن پـاره پـارهاش چندین سنان و نیزه به یک کار آمده حالا صدای اکـبر لیلا رسـد بگوش بـابـا بـیـا کـه لـحــظـۀ دیــدار آمـده این نعش قطعه قطعه که ببینی جوان تست با من پیـمـبـر است به گـفـتـار آمده کام مرا به جـام بهـشتـی کـند خنک وقـت وصـال حـضـرت دادار آمـده صورت نمانده تا که پدر بوسهای زند ایـنجـا صـدای خـنـدۀ حُـضّـار آمـده بِین صدای هـلهلهها نـالـهای رسیـد این زینب است لطمه به رخسار آمده برخـیـز زیـنـبم؛ که بَرَد جـسم اکـبـرم عـبـاس بـا دو دیـدۀ خــونـبـار آمـده
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
چقدَر تـیر و سنـان در تن اکـبر مـانده خنده بر روی لب این همه لشکر مانده بین این دشت تـمـام تن او پـخـش شده هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده ارباً اربا شده آنگـونـه عـلی اکـبر من که از او در همه جا نفحۀعـنـبر مانده زانـویـم از رمـق افـتاد و زمین افتادم کمرم تا شد از این داغ... شدم درمانده به کـنـار بـدنش خـشک شده این بـدنم از علیاکبر من یک علیاصغر مانده؟! خواستم بوسه زنم بر بـدنش، آه...نشد جای بوسه به تن این گـل پرپر مانده؟ یاد اصوات اذانش جـگـرم را سوزاند حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده به روی پـیـکـر او پیکـر من افـتـاد و خواهرم در بر من دست به معجر مانده کار من نیست علی را ببرم تا به حرم زحـمـت بـردن او دوش بـرادر مـانده خـبـر پـر زدنـش را بـرسـانـیـد حـرم چـشـم بر راهِ پـسر دیـدۀ خواهر مانـده رکن من رفت... چنین خم شدنم جا دارد به خدا رفت ازین لشگـر من فـرمانده
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
چـقـدر سخت کـشیـدی نـفـس آخـر را ریختی در وسط معـرکه بال و پَـر را یـادگـار پـدر خـاک، به خـاک افـتادی رنگ تکـرار زدی خـاطـرۀ مـادر را تو که آیـیـنـه در آیـیـنه رسـول اللهـی چه کسی جمع کند این همه پیغمبر را دانه دانه شـدهای سیب حـرم، مثل انار نیزهای چیده و برده است غنیمت سر را خنجر و تیغ و…عجب آینه کاری شدهای قـاصـد حـادثـه آورده غـمـی دیگر را بوده تابوت تو یک عمر به دوش پدرت آمـده بـیـن عـبـایـش بـبــرد پـیـکـر را هـمـۀ قـافـلـه را از نـفـس انداخـتـهای چـقـدر سخـت کـشیـدی نـفـس آخـر را
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت عباس
ساقیا رنگ عطش نقش خیام است بیا نقطه نقطه سخن از خشکی کام است بیا بـرق چـشم تو و خشم تو برای دشمن یا اخـا تـیـغ کـشـیـده ز نـیـام است بـیا دیـر شد؛ کـردهام از آمدنت قـطع امید بیتو در چشم علی خواب حرام است بیا خیز از جا و علم را تو برافراشته ساز نام تو زمـزمـه و رمـز قـیـام است بیا هـمـۀ اهـل حـرم تـشـنـۀ دیـدار تـوأنـد تشنگی چیست لب خشک کدام است بیا تو نـرو تا نـرود بـیتو اسـارت زینب کوفـیان را زدن طفـل، مـرام است بیا تا تو باشی به حسین تو هجومی نبرند خنجـر سنگـدلِ شـمـر به نـام است بیا تا علم خورد زمین گفت حسین با حسرت بعد از این زینب من راهی شام است بیا هـمه گـفـتـند بیا در حـرم و گـفـتی تو یـا اخـا کـار ابا لـفـضل تـمـام است بیا ای خداوند ادب، خالـق غـیرت، عباس لشگـر کـوفـه فـراسـوی امـام است بیا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
ساقی بریز باده که فصل شراب شد بر ما مـدال نـوکـریت انـتـساب شد مسلم پس از نگـاه کـریـمانۀ تو بود در خانۀ عـلی به گـدایی حساب شد دستت جدا شده که بگیری تو از کرم دست کسی که در به درِ بوتراب شد وقـتـی شنـیـد امّ بـنـین قـصـۀ تو را ازماجرای دست تو قلبش کباب شد رفـتی کـنـار آب ولـی تـشـنـه آمدی از غـصه قـلب آب برای تو آب شد یابن عـلی، شبـیه پـدر این محاسنـت با ضربهای به خون سر تو خضاب شد تیر سه شعبهای که به جسم تو زد عدو بعد از تو سهم حنجر طفل رباب شد بی تو درون شام بـلا لفظ خـارجی بر خـاندان پـاک پیـمبـر خطاب شد ای تکـیه گـاه زینب کـبری بیا ببین خواهر چگونه وارد بزم شراب شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
دیـدهام در کـربـلای دسـت تـو عـالـمـی را مـبـتـلای دست تو کربـلا اینـقـدر شیـدایی نداشت بیتو و بی مـاجـرای دست تو علقمه در علـقـمه تـکـثـیـر شد مـوج پـژواک صدای دست تو دیـدم از آغـاز پـایـانی نـداشت قـصۀ خـونگـریههای دست تو چشم من با گریه میبندد دخیل بر ضریـح با صفـای دست تو هر که با دست تو دارد عالمی من که میمیرم برای دست تو تا همیشه دست تو مشکل گشاست ای خدا مشکل گشای دست تو اوفـتـاد از پـا امــام عــاشـقـان تا که خالی دیـد جای دست تو آب پاکی روی دست آب ریخت ای به قـربـان صفای دست تو
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت عباس
ترک به روی لبت از خجـالت افـتاده و رد نـیـزه به روی کـمـانـت افـتـاده پس از نیامدن و چند لحظه تاخـیرت درون خـیـمـه رقـیـه به لـکـنت افتاده تو آبـروی حـرم بودی ای دلاور من ببـین چگونه حـرم از صلابت افـتاده بگو چگونه تورا در بغـل بگـیرم من چـقـدر؛ نـیـزه به قـصد اهـانت افتاده به من بگو تو برادر فقط همین یکبار که چـند ساعت دیگـر حسیـنت افتاده صدای هـلـهـلـه میآید از سپـاه یـزید ببـیـن حسیـن تو از استـقـامـت افـتاده ترک به روی لبت از خجـالت افـتاده و رد نـیـزه بـه روی کـمـانـت افـتاده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
آیــۀ انـّـا فــتــحــنــای قــیـام کــربــلا آیـت الله مـعـظـم سـیـد ارض و ســمـا شیر مرد هـاشمی سردار دشت نـیـنوا یـوسـف ام الـبـنـیـن آقـای کـل مـاسـوا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
آه از آن دم خیمهها در اضطراب افتاده بود حـضرت سـقـا کـنـار نهـر آب افتاده بود هم امیـد تشنـگـان هم قـوّتِ قـلب حـسین هـم تــمـامِ آرزوهای ربـاب افـتـاده بـود تا زمین خورد آن شغالانِ فـراری آمدند شیر بیپـنجه ولی روی تراب افتاده بود امتزاج خاک و خون در صورتش معلوم کرد پـای سـقـا گـویـیا بـنـد رکـاب افـتاده بود سرور خوبان عالم تا شنید ادرک اخاک آمد آنجـایی که پـور بوتـراب افـتاده بود اتـفـاقـی نـادر و بـیـگـانـه با عـلـم نجـوم مــاه روی زانــوان آفــتـاب افـتـاده بـود در تمام مـدت سی سال و انـدی نـوکری بار دوم بود پیش او به خواب افتاده بود دستها تک تک تیمّم کرد صورت هم جدا از شکوه سجده، در سجده ثواب افتاده بود قدِّ رعنا،روی اسب و یک تنِ بیتکیه گاه عـلت اینهـا بود ایـنـگـونه خـراب افـتاده چیست اسباب شفاعت بر غلامان حسین! عالمی در این سوال امّا جواب افتاده بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت عباس
پُـر از گـره شده کـارم گره گـشا افتاد عـلـیِ در نـجـفـم بـیـن کــربــلا افـتـاد چه زخمها به تنش بود و باز ناله نکرد به فکر غربت من بود و بیصدا افتاد تمام هوش و حواسش به خیمه بود و به مشک کسی شکست پرش را و بی هوا افتاد چنان عمود به فرق سرش اصابت کرد که استـخـوان سـر او به چـند جا افتاد بلند مرتـبه شاهی قـدش خـمیـده شد و بـلـنـد مـرتـبـه سـردار زیــر پـا افـتـاد بـرادرم که صـدا کرد خـوب فـهـمـیدم به دست بـوسـی زهـرا رسیـد تا افـتاد خـبـر رسیـد کـه امـنـیـت حـرم رفـتـه خـبـر رسیـد زنـی بین خـیـمـهها افـتاد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
چون عطش را مدار ابالفضل است روضـۀ روزه دار اباالـفـضل است ذکـر مـا تـا بـه صبـح، یـا عـلـی و بــینِ لـیـل و نهار ابا الـفـضل است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
در بیـن این شب ها شب تو فرق دارد چون بیـن ما اصلاً تـب تو فـرق دارد از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد مـعـلـوم شـد که منـصب تو فرق دارد مـثـل عـلـی مـرد خــدا؛ مـرد دعـایـی در سجـده یـارب یـارب تو فرق دارد عـباسیـون را به بصیـرت میشنـاسند آقــا اصــول مـکــتـب تـو فــرق دارد تو پـیـر عـشقی میـر عـشاق الحـسینی بـا کـل عــالـم مـذهـب تـو فــرق دارد با دست دادن عـشق را اثـبـات کردی طــرز بـیــان مـطـلـب تـو فـرق دارد وقتی که زانـو میزنی در پـای محـمل یـعـنـی رکــاب زیـنـب تـو فـرق دارد در دست هایت آب بود اما نـخـوردی از تـشـنـگـی زخـم لـب تو فـرق دارد وقـتی به تو آقا به نـفسی انت را گفت در آسمـان جبـرئیل فـوراً مرحبا گفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
شهسوار عشق چون آهنگ میدان میکند خاطر جمعی چو موی خود پریشان میکند اشک خونین میچکد از دیده بر دامان صبر هر زمان یاد از جوانان و عزیزان میکند بشنو از خیل فداکارش که یک عباس او عقل را در کشور جان مات و حیران میکند گاه دست خویش را در راه قرآن میدهد گاه وجان خویش را تسلیم جانان میکند موج زن شط و دلش خون و لبش پیش فرات از عطش خون بر دل لعل بدخشان میکند آب میخواهد خدایش آب کوثـر میدهـد دست میخواهد خدایش باغ رضوان میدهد از برای خـاطر بی دستی اش دست خـدا هر کجـا هر مشکـلی داریم آسان میکند ای طبـیب دردمنـدان دردمـنـدم دردمنـد درد میدانی چه با ما دردمنـدان میکـند خلق می دانند در دارالشفای قرب دوست دردها را بیـشتر عـباس درمـان میکند ما همه زار و نزاریم و توئی باب مـراد خـانـۀ امیـد ما را اشک ویـران میکـنـد میکند بنیاد هستی موج طوفان خیز اشک سیل اگر پی در پی آید آب طغیان میکند گر کسی حداد، از شهری بپرسد وصف شعر بیـشتر تعـریف از اشعـار کاشان میکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
تو شیـر شیـر خـداونـد اکـبری عباس! تو ذوالفـقار حسینی و حیـدری عباس! قسم به دیده و دستت که شد فدای حسین همیشه دیـده و دسـت بـرادری عباس! تو باب حاجت و بابالمراد و باب حسین تو از تمام شهیدان حق، سری عباس! عجب نه گر به تو زهرا پسر خطاب کند که در جلال، حسیـن مکـرری عباس! به دوش توست لوای حسین در صـف محشر پس از علی تو علمدار محشری عباس! تو دستیـار حسینـی، اگـرچه بـیدستـی تـو پـایدارتـرین دسـت داوری عـباس! حسین را نه فـقـط ظهر روز عـاشورا همیشه میر و عـلمدار لشکری عباس! به خون فرق سر و دست و صورتت سوگند تو شهر خون خداوند را دری عبـاس! روا بـوَد کـه بــه آب فـرات نـاز کـنی فرات چیست؟ تو فرزند کوثری عباس! هـزار مرتبـه"میثم" فـدای خاک رهت کـه تـو فــدایـیِ آلپـیــمـبـری عـبـاس!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای دسـت تـو تـلاطـم امـواج آبهـا ای سـایـهات نبـود هـمه اضـرابها "فـهـمـیـدهاند جـاذبـۀ توست عـلّت" نشکستن غـرور زمین از شهابها پرواز میکنی و همه غبطه میخورند پـشت سـرت تـمامـی حـدّ نصابها در هرچه گفتهاند نظر میکنم تویی خارج از این شعور حساب و کتابها مشک پُر آب بر سر دستت گرفتهای در انــتــظـار آمــدن تــو ربــابهـا امّا چه زود صحنه به هم خورد و میشوند شـرمـنـدۀ زلال نـگـاه تـو ... آبها
: امتیاز
|